آموزگار آموزش و پرورش

۱۲ مطلب با موضوع «مدیریتی» ثبت شده است

نر سرجوخه جبّار

در ایام قدیم، در یکی از پاسگاه های ژاندارمری سابق، ژاندارمی خدمت می کرد که مشهور بود به "سرجوخه جبّار". این سرجوخه، مانند بسیاری از همکارانش در آن روزگار دور، سوادِ درست و حسابی نداشت ولی تا بخواهی در کارش قاطع بود، به طوری که در سراسر منطقهٔ خدمت او، کسی را یارای نفس کشیدن نبود. از قضای روزگار، در محدودهٔ خدمت سرجوخه جبّار، دزدی زندگی می کرد که به راستی، امان مردم را بریده و خواب سرجوخه را آشفته گردانیده بود.

سرجوخه جبّار ، بارها دزد را دستگیر کرده، به محکمه فرستاده بود؛ ولی گردانندگان دستگاه، هربار به دلایلی و از آن جمله فَقدان دلیل برای بِزِهکاری دزد یاد شده، او را رها کرده بودند، به گونه ای که گاهی جناب دزد، زودتر از مأموری که او را به مرکز دادگستری برده بود، به محل باز می گشت و برای سوزاندن دلِ سرجوخه جبّار ، مخصوصا چند بار هم، از جلو پاسگاه رد می شد و خودی نشان می داد که یعنی بعله...!

⚖ یک روز، سرجوخه جبّار که از دستگیری و اعزام بیهودهٔ دزد سیه کار و آزادی او به ستوه آمده بود، منشی پاسگاه را فراخواند و به او دستور داد که قانون مجازات را بیاورد و محتویات آن را برای "سرجوخه" بخواند. منشی پاسگاه، کتاب قانونی را که در پاسگاه بود، آورد و از صدر تا ذیل، برای سرجوخه جبّار خواند:
ماده 1...
ماده 2...
ماده 3...
و الی آخر...

✍ سرجوخه جبّار، که در تمام مدت خوانده شدن متن قانونِ مجازات، خاموش و سراپا گوش بود، همین که منشی پاسگاه آخرین مادهٔ قانونی را خواند و کتاب را بست، حیرت زده و آزرده دل، به منشی گفت: اینها که همه اش ماده بود، یعنی این کتاب، یک «نَر» هم نداشت؟ ببین در این کتاب، صفحهٔ سفید هم هست؟

منشی کتاب را گشود و ورق زد و پاسخ داد: قربان! در صفحه آخر کتاب، به اندازه نصف صفحه جای سفید باقیمانده است.

سرجوخه جبّار گفت: قلم را بردار و این مطالب را که می گویم بنویس، و چنین تقریر کرد: «نر» سرجوخه جبّار: هرگاه یک نفر، چند بار به جرم دزدی، از طرف پاسگاه دستگیر و به محکمه فرستاده شود و در تمام دفعات، از تعقیب و مجازات معاف گردد و به محل بیاید و کار خودش را از سربگیرد، برابر «نر سرجوخه جبّار»، محکوم است به اعدام!

پس از اتمام کارِ منشی، سرجوخه نخست، زیر نوشته را انگشت زد و مُهر کرد و پس از آن دستور داد دزد را دستگیر کنند و به پاسگاه بیاورند. آنگاه او را در برابر جوخه آتش قرار داد و فرمان اعدام را درباره اش اجرا کرد.

خبر این ماجرا به گوش حاکم رسید.  دستور داد سرجوخه جبّار را به حضورش ببرند. هنگامی که سرجوخه جبّار به حضور حاکم رسید، حاکم پرخاش کنان از او پرسید: چرا چنان کردی؟

سرجوخه جبّار پاسخ داد: قربان! من دیدم در سراسر قانون مجازات، هر چه هست، ماده است ولی حتی یک «نر» هم در آن همه ماده نیست! آن وقت فهمیدم که عیب کار از کجا است و چرا دزدی که یک منطقه را با شرارت هایش جان به لب کرده ، هربار که دستگیر می شود، بدون آن که آسیبی دیده باشد، آزاد و به محل باز می گردد. این بود که لازم دیدم در میان «ماده»های قانون مجازات، یک «نر» هم باشد! و خودم آن «نر» را به قانون اضافه، و دزد را طبق همان «نر» اعدام کردم و منطقه را از شرّ او آسوده گرداندم!
پ ن:امروز هم برای حل خیلی کارا نیاز داریم به یک نر بین این همه ماده و تبصره و بند ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جلال عرب اسدی

ما و تجارب 30 ساله معلمان بازنشسته

در آموزش و پرورش ما، معلمان از هم دورند و شبکه ای وجود ندارد تا تجارب آنان را بین هم به اشتراک گذارد و تجارب 30 ساله فرهنگیان نیز به مجرد بازنشستگی ایشان از سازمان خارج می شود. وجود گفت و گو های کاری بین کارکنان سازمان یکی از مؤثرترین راه های تحول و بهسازی فرآیندهاست.

متأسفانه در فضای مدیریتی آموزش و پرورش، هنوز الگوی مدیریت سلسله مراتبی حکم فرماست و همیشه منویات شخص رئیس است که باید به لایه های زیرین منتقل شود و راهی جز تبعیت از اوامر رئیس نیست!

گفت و گو های تخصصی و کاری باعث هم افزایی و کشف راه های جدید فراروی مدیران می شود و از بروز شایعات، پچ پچ های سازمانی و هدر روی وقت آنان جلوگیری و به تشکیل سازمان آموزشی توسعه گرا و یادگیرنده کمک می کند.

منبع : کتاب نگاه تربیتی به توسعه اثر مرتضی نظری

کانال بخشنامه ها و اطلاعیه های موثق آموزش و پرورش:  https://telegram.me/bakhshnaame


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
جلال عرب اسدی

سرانه ی مطالعه

چند سالی میشه که دم از سرانه مطالعه و افزایش اون می زنیم ...

قدیم ترا که تهران بودم داخل اتوبوس های شرکت واحد هم کتاب گذاشته بودند تا شاید فرهنگ مطالعه بیشتر جا بیفته ...

ولی مردم علاقه ی بیشتری به حفظ و نگهداری کتاب ها داشتند و هی بردند منزل ... تا اینکه جمع شد ...

توی مدارس به خصوص دبستان ها هم کتاب خانه های مدرسه تبدیل شد به کتاب خانه کلاسی ...

تا هر کلاس دارای یک کتاب خانه با کتاب های مناسب دانش آموزان همون کلاس داشته باشه ... که این یکی شکر خدا داره جواب میده ..

البته به شرط اینکه مدارس رو یه مقدار(توجه کنید فقط یه مقدار اندک) سرانه یا بودجه بدن تا بتونن کتاب های شیک و زیبا و پر معنا بخرند ...

اگه گذرتون به ایستگاه های قطار افتاده باشه اونجا هم میتونین ایستگاه مطالعه هایی ببینین که اغلب مشتری ندارند ...

توی مساجد و کانون ها هم کتابخونه زدیم که متاسفانه اعضای اونها هم رغبت کمی نشون میدن ...

روزانه کلی وقت صرف نرم افزارهای مثلا اجتماعی میکنیم ولی کتاب ها غریب و یکه و تنها موندند توی قفسه های گاها شیک ...

http://s7.picofile.com/file/8247326492/421207336_131678.jpg

رفقا میگم نکنه خانه از پای بست ویران است ؟؟؟؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
جلال عرب اسدی

وجدان کاری ...

به نام تنها حاکمی که اگر حکم کند ما همه محکومیم ...

سال 1394 با تمام خوبی ها و بدی هاش رو به پایانه ...

یه خسته نباشید بگم خدمت ...
1.دانش آموزانی که با جدیت درس خوندند و برای پیشرفت ایران عزیز تلاش ها کردند و خودشون رو آماده ی ساختن فرداها کردند ...

2.معلمینی که با وجدان کاری بالایی به امر معلمی پرداختند یعنی با حال ناخوش سر کلاس رفتند تا بچه ها ضرر نکنند ...

یعنی بیخود و بی جهت از این برگه های استعلاجی دکتر ها که امروزه سه تاش رو صد تومن میشه خرید نگرفتند ...

یعنی از ته قلبشون بچه ها رو دوست داشتند و با عشق تدریس کردند ...

یعنی حتی برف های چند سانتی متری و یخ جاده ها مانعشون نشد....

http://s7.picofile.com/file/8243747650/vejdan_kari.jpg

3.کارمندانی که در محل کارشون دغدغه ی اصلی داشتند تا در روز کاری جدید یه مشکلی از همکار و ارباب رجوعشون حل کنند ...

4.مدیرانی که با وجدان فوق العاده بالا تمام فکرشون پیشبرد اهداف مجموعه ی تحت امرشون بود نه اونایی که به فکر میزها بودند ...
یعنی همون مدیرانی که در سالی که هیچ گونه سرانه ای از طرف ادارات آموزش و پرورش دریافت نکردند در مدارس با کمک خیرین و اولیا میلیونی کار کردند و تلاش مخلصانه ...

5.همچنین تمامی اقشار عزیز جامعه ...

پ ن : دلم میخواد خیلی چیزا بنویسم ولی حیف نمیشه هر چیزی رو اینجا گفت ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
جلال عرب اسدی

کوچ عروسک ها از اتاق خواب کودکان

یادمه کودک که بودیم با آجر و چوب و ... بازی می کردیم و ساعت ها مشغول بودیم ...

خونه و برج و ... می ساختیم ...

دخترها هم خاله بازی می کردند و عروسک ها و ...

اولا : بازی هامون منجر به افزایش خشونت و عصبانیت نمیشد

ثانیا: این بازی ها اکثرا به صورت گروهی بود پس اجتماعی شدن رو یاد می گرفتیم

ثالثا: توی این بازی ها بعضی وقتها پدر می شدیم بعضی وقت ها پلیس و معلم و ... اینطوری مشق آینده می کردیم

رابعا:این بازی ها هزینه مادی چندانی برای والدین نداشت

خامسا : این بازی ها ساده بود و همه جا قابل اجرا بود

سادسا : به پرورش قوه تخیل ما کمک شایانی می کرد

و ....

http://s3.picofile.com/file/8203530026/kooche_aroosak_ha.jpg

اما حالا چی ؟؟؟؟ همه بچه ها شدن اسباب بازی وسایل الکترونیکی ...

همه ی خونه ها پر شده از تبلت ها و گوشی های هوشمند و ... که داخلش فراوونه بازی های متنوع ...

برخی از این بازی ها نه تنها فایده ای نداره بلکه فراوون ضرر داره ...

کشورهای پیشرفته ای مانند چین دارن مراکز ترک اعتیاد به موبایل و تبلت و اینترنت میزنن ما تازه داریم معتادشون میشیم !!!!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
جلال عرب اسدی

جایگاه رفیع یافتن خر

یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت. ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد. ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد، الاغ از پله پایین نیامد. ملا  الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند. در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد. وقتی که دوباره به پشت بام رفت، می خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود. برگشت و بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف آویزان شده است. بالاخره الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد. بعد ملا نصرالدین گفت لعنت بر من که نمی دانستم که اگر خری به جایگاه رفیع و پست مهمی برسد، هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را می کشد.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
جلال عرب اسدی

گاهی باید خود را به ندیدن زد ...

فقیری سه عدد پرتقال خرید
اولی رو پوست کند خراب بود
دومی رو پوست کند اونم خراب بود
بلند شد لامپ رو خاموش کرد و سومی رو خورد.

گاهی وقتا باید خودمون رو به ندیدن و نفهمیدن بزنیم تا بتونیم زندگی کنیم....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
جلال عرب اسدی

کمک به مدارس آری یا نه ؟

اصل سی ام  قانون اساسی :

دولت موظف است وسائل آموزش وپرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازدو وسائل تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفائی کشور به طور رایگان گسترش دهد.

http://s6.picofile.com/file/8199742518/komak_be_madares_01.jpg

چند سالی است که دولت محترم و به تبع آن وزارت آموزش و پرورش به مدارس در برخی مناطق هیچ گونه سرانه ای نمی دهد و در مناطقی هم که می دهد این سرانه به حدی ناچیز و ناقابل است که خرج یک ماه مدرسه را هم نمی دهد !!!!!!

مدارس هم هزینه هایی دارد که نمی توان از این هزینه ها دوری کرد

مانند : هزینه آب،برق،گاز،تلفن،اینترنت ، اقلام آموزشی و کمک آموزشی،تعمیرات و ...

خب این وسط مدیران مدارس اند که بیشترین فشار را باید تحمل کنند از طرفی آن قدر در رسانه ها تبلیغ کرده اند آقایون که کمک های نقدی و شهریه و ... ممنوع است و فلان و فلان. و از طرفی چیزی به مدارس نمی دهند ...

خب الهی خودتان به قربان خودتان شوید

وقتی هی در بوق و شیپور می کنید که ممنوع و ممنوع ، مردم و والدین کمکی نمی کنند .

خودتون رو بذارین جای مدیران مدارس ...

http://s6.picofile.com/file/8199742542/komak_be_madares_02.jpg

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
جلال عرب اسدی

معرفی طنز سیاسی اجتماعی و فرهنگی دکتر سلام

طنز سیاسی اجتماعی فرهنگی و ... دکتر سلام ، کاری است از خبرگزاری دانشجو که چند روز پیش جشن دو سالگی خودش رو با حضور جمعیت فراوانی از جوانان کشور در تهران برگزار نمود.

http://s3.picofile.com/file/8193260226/Dr_Salam.jpg

دست اندرکاران این مجموعه که قصد دارند در قالب طنز حرف های خودشون رو بزنن واقعا کار زیادی انجام می دهند .

شاید خیلی از دوستان و همکاران محترم هم تا حالا قسمت هایی از این برنامه مفید رو دیده باشند ولی برای اونایی که هنوز موفق نشدند ببینند آدرس اینترنتی برنامه رو میذارم.امیدوارم مراجعه کنید و در قالب دیدن طنز با واقعیت ها و حوادث بیشتر آشنا بشین .

ان شالله به زودی دکتر سلام هم مانند حساس نشو از رسانه ملی پخش بشه ...

جهت دانلود قسمت یا قسمت هایی از دکتر سلام اینجا کلیک نمایید.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
جلال عرب اسدی

داستان مدیریتی

مردی ثروت کلانی به ارث برده بود. از سال‌ها پیش آرزو داشت که به کار مورد علاقه خود، یعنی جمع‌آوری کتاب‌های قدیمی بپردازد. برای شروع، از یک عتیقه فروش خواست کتاب خاصی را برایش بخرد.
عتیقه‌فروش گفت: «اما این کتاب زیاد هم پرارزش نیست! جلد آن پاره شده است و بعضی از صفحاتش بسیار کثیف هستند. حتی منبت‌کاری روی جلد آن هم آسیب دیده است.»
مرد گفت: «به هر حال آن را بخرید. وقتی مردم از مبلغ گزافی که پرداخت کرده‌ام مطلع شوند، به زودی کتاب‌های باارزشی برای فروش به من عرضه خواهند کرد.»
واقعاً هم در عرض مدت کوتاهی، کتابخانه قابل توجهی درست کرد که در بین دوستداران و خوانندگان کتاب‌های قدیمی از ارزش و اعتبار خاصی برخوردار بود.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
جلال عرب اسدی

حکایت زیبای قدرت پرواز

به پادشاهی دو شاهین کوچک هدیه کردند و پادشاه آن دو را به مربّی پرندگان دربار سپرد تا برای شکار تربیت‌شان کند. پس از چندی مربّی پرندگان گزارش داد که یکی از شاهین‌ها به‌خوبی پرواز می‌کند و تمام آموزش‌ها را فراگرفته‌است . امّا دیگری از همان روز نخست بر شاخه‌ی درخت نشسته و هرگز پرواز نمی‌‌کند. موضوع کنجکاوی او را برانگیخت و دستور داد تا حکیمان دربار چاره‌ای کنند. پس از آن‌که پزشکان و درباریان از چاره‌اندیشی عاجز ماندند دستور داد تا در شهر اعلام کنند که هرکس موفّق به درمان شاهین شود ، پاداش شایسته‌ای دریافت خواهد کرد. روز بعد گزارش دادند که شاهین کوچک  مانند دیگران پرندگان در باغ پرواز می‌کند. پادشاه کسی را که موفّق به پرواز دادن پرنده شده بود احضار کرد. دهقان ساده‌دلی را به حضورش آوردند. از او پرسید :«چگونه موفّق به انجام این کار شدی؟» دهقان گفت:«بسیار ساده. شاخه‌ی درخت را بریدم ، شاهین فهمید که بال دارد و می‌تواند با آن پرواز کند.»
کدام شاخه‌ها  قدرت پرواز و اوج گرفتن را از ما سلب کرده‌اند؟
 تفکّرات‌ مان؟
 تجربیّات‌مان؟
پرواز زیباست

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
جلال عرب اسدی

خواسته های اطرافیان

در روزگاران قدیم، مرد میانسالی دو زن داشت. یکی از زنها مسن و دیگری جوان بود. هر یک از زنها، شوهرشان را خیلی دوست داشتند و تمایل داشتند که او در سنی متناسب با آنها به نظر آید.

پس از گذشت چند سال، موهای مرد به اصطلاح جوگندمی شد. برای زن جوان این اتفاق خوشایند نبود زیرا شوهرش را خیلی مسن‌تر از خودش نشان می‌داد. بنابراین هر شب موهای مرد را شانه می‌کرد و موهای سفیدش را می‌کَند.

اما سفید شدن موهای مرد، زن مسن تر را خوشحال کرده بود زیرا دوست نداشت دیگران او را با مادر شوهرش اشتباه بگیرند. او هر روز صبح موهای مرد را مرتب می‌کرد و تا جایی که می‌توانست موهای سیاه مرد را می‌کَند. نتیجه این شد که شوهر آن دو زن، بعد از مدت کوتاهی فهمید کاملاً طاس شده است.

------------

اگر به همه خواسته‌های متفاوت و متناقض اطرافیان خود پاسخ دهید بزودی خواهد فهمید که چیزی برای پاسخگویی نخواهید داشت.

کسی که اصول و قواعد را برای تأثیرگذاری، خوشایند یا همراهی دیگران زیر پا گذارد در نهایت به شرایطی خواهد رسید که دیگران در برخورد با او، اصول و قواعد لازم را رعایت نمی‌کنند.

«نه» کلمه‌ای دوحرفی اما یکی از مهمترین کلمات در رهبری، مدیریت و رشد شغلی است. یادگیری «نه» گفتن (در مواقع لزوم)، یکی از مهمترین مهارتهای کاری، سازمانی و مدیریتی است. نه گفتن به معنی نپذیرفتن کار و مسئولیت یا از زیر کار در رفتن نیست بلکه روشی برای کنترل داشتن بر کار و زندگی شخصی و تعادل بین آنهاست به گونه‌ای که هم از عهده وظایف و مسئولیت‌ها به خوبی برآیید و هم رضایت شغلی داشته باشید.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
جلال عرب اسدی